سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! به تو پناه می برم از دانشی که بهره نمی دهد و از دلی که فروتن نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نگاره چشمان خمارت

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/11/11 10:47 عصر

نگاهم به نگاهت دوخته است بانو

من با تو خواب رفته ام بانو ............. چه زجرآور است وقتی نگاه تو با نگاهم حرف نمی زند

در این مخمصه ی دود ... کامی میگیرمو کمی آرام می شوم ... این چند وقت کام گرفتنهایم هم حرفه ای شده است بی مخمصه بی دود ......... حسابی درون سوز شده است این لامذهب لاکردار

در این شب مهتاب گونه بی زلف تو دنبال دوستانی گشتم که دوستشان داشتی !!!! عجیب عجب وار است این حسادت احمقانه برای چیزی که حتی ثانیه ای هم نداشته ام

.....

خمار می شوم در تو که در نگهی نگه داری بی جان بی سر و پا را

وسوسه بوییدن مست مستم کرده است بانو ................... رنگ بینهایت میدانی یعنی چه ؟ یعنی مست شوم میان دو چشمت

               عطرت اینجا را پر کرده است ؟ میدانم که هرگز نخواهی بود اما نمی دانم چرا امیدی نمیدانم شاید واهی زنده نگهم داشته ؟ یادم نرفته است که گفته بودم خدا چه خوب تو را نقاشی کرده است !

دلم برای صدای نازنینت آتش می گیرد ... قول بده اگر آمدی بگذاری در آغوشت بمیرم




کلمات کلیدی :